سروده احمد بابایی برای کرمان مظلوم؛ زبانم لال شد از داغ کرمان
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۴۶۹۷۲
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس احمد بابایی از شاعران کشورمان برای شهدای فاجعه تروریستی کرمان شعری سرود که در ادامه تقدیم میشود.
برای کرمان مظلوم
خبر، پشت خبر، غم روی غم ریخت
به ذهنم باز شعر محتشم ریخت
صدای سیلی آمد..، زن، زمین خورد...!
به خود پیچید کوچه...، زن، به هم ریخت!
زنی دیدم، دلِ گم گشته ای داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گلی در زیر پا دیدم... دلم ریخت...
در این غم، از غیوری، دم گرفتم:
صبوری طرفه خاکی بر سرم ریخت
صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه...!؟
مگر این خصم، خون خلق، کم ریخت؟
زمین لرزید... آه...! آوار، هاوار...!
به روی خاک ها خرمای بم ریخت
زبانم لال شد از داغ کرمان...
دوباره بغض بر دستِ قلم ریخت
ببین که تیغ کج باز، ای علمدار!
چه سرهایی به پای این علم ریخت
به پا خیز، ای عموی اهل ایران!
حرامی بعد تو دور حرم ریخت
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: کرمان مظلوم شهدای کرمان احمد بابایی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۴۶۹۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
با«مست عشق» کرک و پر حسن فتحی ریخت؟!
همهچیز در مست عشق سردستی است. چه رابطه مرید و مرادی مولانا با شمس باشد چه خواستگاری دفعی شمس از کیمیا خاتون، چه رابطه آن سردار نظامی با آن کنیزک مسیحی و چه جمع شدن این سه ضلع در کنار هم.
به گزارش مشرق، مثلا اسمش را بگذاریم نهضت آنتی تورکیش کانسپچوآل آرت! پدیده یک دهه اخیری که به مدد خط تولید سریدوزی همسایه شمالغربیمان در ترکیه راه افتاده.
این نهضت باید بفروشد، صادرات داشته باشد و دلار وارد کند. لاجرم باید عامهپسند باشد و لاجرمتر آنکه برای این عامهپسند بودن نباید خیلی توی مسائل غور کند. هر چیزی که بخواهد دستگاه هاضمه مخاطب را به زحمت هضم و پرداخت بیندازد و او را به گاوگیجه گرفتن انداخته باید قیچی شود.
جالب است بدانید که این نهضت از سال ۲۰۱۰ سایر پهلوانهای رقبای سریالساز در دنیا را زده به گاراژ و بعد از صنعت عظیم فرهنگ سریالساز ایالاتمتحده در رتبه دوم دنیا قرار گرفته و مدام هم دارد به طول و عرض و ارتفاعش اضافه میشود.
سر ریز این خروجی هم به مدد دهها شبکه ماهوارهای ریخته میشود توی حلق مردم منطقه در خاورمیانه و منطقه بالکان و برگردانش در ایران هم پر کردن سبد مصرف فرهنگی بخشی از قشر متوسط و رو به پایین جامعه که زیر ضرب مشکلات اقتصادی و در فقر تولیدات رسانه ملی، سرگرمی فرهنگی رایگان دیگری ندارد جز شبکههای ماهوارهای ترک و تخموترکههای ایرانیشان. حتما صنعت سریالسازی ترک -حداقل آن قسمی که مخاطب فارسیزبان در یک دهه اخیر با آن روبهرو بوده- را هزار و یک ویژگی مخصوص به خود را دارد اما اگر خواسته باشیم دال مرکزی این هزار و یک ویژگی مخصوص را ذیل یک دال مرکزی جمع کنیم، آن دال مرکزی آن چیزی نیست جز «پرداخت سردستی»!
خصوصیت اصلی این جناب آنتی تورکیش کانسپچوآل آرت در همه چیز، سردستی و سطحی بودن است چه زمانی که روایت زندگی میکند، چه زمانی که روایت حماسه میکند، چه زمانی که راوی خداست و کنش و واکنشهای غیرمادی این عالم چه زمانی که با لعاب اروتیسم و جاذبههای غلیظ جنسی در جایگاه روایت عشق و خیانت خلقالله نشسته.
اصلا مساله این نیست که مای انسان ایرانی چقدر با این مفاهیم سر صلح داریم یا آشتی؛ مساله آن است که همه چیز در این خط تولید سردستی است و فاقد عمق و فستفودی. در منظومه زیستی انسان امروز جایی برای «تامل» نیست. همه چیز برای مصرف است. لاجرم صنعت فرهنگ آن هم ورژن ترکش هم از این قاعده مستثنی نیست.
آنتی تورکیش کانسپچوآل آرت شاید قصه بگوید، پیرنگ داشته باشد و برخلاف صنعت فرهنگ مد شده این سالهای سینمای ایران، پایان مشخص و غیر شرحه شرحهای هم داشته باشد، اما خروجی محتوم هر نوع ورودی ولو متعالی به این دستگاه پرداخت تحلیلی، سطحی شدن است و سردستی و مبتذل شدن. هر چیزی تولید میشود که فقط «مصرف» شود. «تامل» کردن، سرعت مصرف را پایین میآورد پس باید از آن دور شد.
خروجی این حالت سطحی و سردستی شدن است آنقدر که بعضا حس میکنی دارد به شعور مخاطب توهین میشود. این ۴۵۱ کلمه را عارض شدم که این را بگویم «مست عشق» هم بدجور به این آفت مبتلاست حالا گیریم راوی نوعی عشق باشد در جایگاه صلح کل عالم هستی نشسته بدون زهرماریهای مرسوم در همتایان ترکش! خروجی اما همان همیشگی است؛ سردستی و سطحی و بهقدر اقتضائات سینمای ایران بهره گرفته از مثلث و مربعهای عشقی!
همهچیز در مست عشق سردستی است. چه رابطه مرید و مرادی مولانا با شمس باشد چه خواستگاری دفعی شمس از کیمیا خاتون، چه رابطه آن سردار نظامی با آن کنیزک مسیحی و چه جمع شدن این سه ضلع در کنار هم که قرار است مفهوم اصلی مست عشق را بسازد که از سنتز پا گذاشتن هر یک از کاراکتر روی شخصیت سابقشان حاصل میشود.
مولانایی که دیگر آن فقیه سنگین سر کرده در کتاب و درس نیست و شمسی که معترف است به شکستن خویش و فروتنی در برابر عشق کیمیا خاتون و درنهایت هم خودشکنی آن فرمانده نظامی که به خود میآید! انگار که مخاطب باید همهچیز را پیشفرض پذیرفتهشده بداند تا کارگردان بهسرعت قصهاش را بگوید و به سرانجامی برساند و سوژه را مصرف کند. این سطحینگری و سردستی بودن نقطه مقابل کارنامه حسن فتحی است.
کافی است مست عشق را بگذارید کنار «شب دهم»، «مدار صفر درجه»، «پهلوانان نمیمیرند»، «میوه ممنوعه» یا حتی «شهرزاد» که بین ساختههای فتحی، عامهپسندترین اثرش محسوب میشود تا مشخص شود این آنتی تورکیش کانسپچوآل آرت چه بلایی سر فتحی آورده. آقای فتحی! چه داری میکنی با خودت؟!
منبع: روزنامه فرهیختگان